نامه زیبای دکتر شریعتی ایمنی در صنعت فولاد
.:: Your Adversing Here ::.
 

نامه زیبای دکتر شریعتی

 

نامه و تصاویری منتشر نشده از دکتر علی شریعتی !
دوستان عزیزم
این روزها و شب ها به تعبیر پدر مولوی در المعارف " معنایی سر در دنبال ما دارد" و من چنان گرفتار آنم که مجال نفسی هم ندارم.
آری ، نویسنده و شاعر هم آبستن میشود ،یعنی مرد هم آبستن میشود ،مگر آنکه نازا باشد و عقیم و چون مردان عقیم در شمار بیشترند، مردم به غلط پنداشته اند که طبیعی است و آنها که چنین نیستند ، استثنایی اند!
و این یک اشتباه بزرگی است که حتی دانشمندان نیز می کنند و آن این غلطی است که به شکل یک قانون در آمده است که " هر چه عمومیت داشته باشد ، طبیعی است " و بر این اساس ، حالتی که اکثریت دارند ، سلامت است و عکس آن ، حالتی که در موارد معدودی یافت می شود بیماری ،در صورتیکه بیماری و سلامت ، درستی و نادرستی و حقیقت و باطل و طبیعی بودن و غیر طبیعی بودن و نقص و کمال را باید با ملاکها و ارزشهای خودش سنجید، نه با شمار و آمار، قصه مردی که وارد دهی شد که مردم آن همگی خارش داشتند، ناگهان همگی بر سرش ریختند و داد و فریاد و پرس و جو و کشمکش و احضار طبیب و آخوند و ژاندارم که بیایید،غریبه مریضی آمده است که خودش را اصلاً نمی خارد! ببریدش که همه را مبتلا خواهد کرد! چه می گفتم؟ ... ها
می گفتم که این شب ها و روزها گرفتار درد زادنم. نطفه کلماتی که مرد را آبستن می کند. مگر مریم چگونه آبستن مسیح شد؟ در این دنیا نسیم های مرموز غیبی همواره می وزند ، همچون نسیم بهاری و همچون روح اسفندی هک خاک تیره زمستان زده را آبستن می کند و در کویر سوخته ساکت بهشت می رویاند .روح القدس که مریم بکر را آبستن عظمتی و اعجازی چون مسیح می کند همین مسیح است. فضا از آن سرشار است ، باید خود را در خاکی حاصلخیز فرو برد و باید خود را بر لب جویباری ، چشمه ای و لااقل رطوبتی کشاند و تمام " بودن" خویش را آغوش گشود و در آن عرضه کرد تا آبستن مسیح شد، تا مریم شد و ... تا ... خدا شد! تا با خدا اشتباه شد! و این عظیمت شگفتی است ، نثلیث مسیحیت چنین اشتباه و عظیم و زیبایی است ،مسیح و مریم و خدا ،پسر و پدر و روح القدس هر سه یکی و آن یکی بزرگ، خدا، هر سه ! و علی اللهی ! خدا پنداشتن علی! چه اشتباه مقدسی ! علی چه شده است و تا کجا بالا رفته است که با خدا اشتباه میشود ! این اشتباهی است که تنها روح های بزرگ خارق العاده حق دارند بدان دچار شوند ! آدم های متوسط و نگاههای کوتاه چنین اشتباهی را نمی کنند و حق هم ندارند که جز آنچه را "درست است" ببینند. پیامبر بزرگ ما از این نسیم آبستن کن "مرد و مریم " سخن گفته است و شگفت آنکه تنها مولوی که با" آفتاب " آبستن عشق شد، معنی آنرا یافت و جز او ندیدم که این سخن ، این اشاره تکان دهنده را کسی دانسته باشد: " در گذار عمر شما بر را ه حیات ،  بادهای سردی وزان است زنهار! خویشتن را بر آنها عرضه کنید ! " و مولوی ترجمه کرده است: گفت پیغمبر (ص) به اصحاب کبار ،تن مپوشانید از باد بهار... مثنوی را پیدا کنید و بخوانید چه خوب است که کم کم خود را به مثنوی معتاد کنید .معتاد! میدانید چه می گویم ؟ کتاب من کویر است و کتاب او ، بهشتی که در کویر رویانده است ، من تا آنجا آمده ام که این مرتع آباد زندگی را که در آن می چرند و می خرامند ، کویر دیده ام و مولوی از این مرحله گذشته است و بر این کوی مرتع آباد و ناله و مدح و ثنا و طهارت و نجاست و فقه و کلام و فلسفه و منطق و ریش و تسبیح و صلوات و ذکر و دعا برروی بال های جبرئیل حس کنی و غرق توفیق و سالک پیشگام را حقیقت و سرشار اطمینان و یقین و جامع معقول و منقول و آیت خدا و حجت اسلام و ثقه مسلمین و رسیده به علم الیقین و افتاده به عین الیقین و دانای همه اسرار جهان و آشنای همه منازل آخرت و متخصص در جغرافیای قیامت و شهردار بهشت و آرزومند حور و غلمان نیازمند شیر و عسل و خلاصه تکیه زده بر متکای دین در قرب جوار ارحم الراحمین و موضوع رجز و تبارک ا... احسن الخالقین و ... به هر حال خوب و خوش و آسوده و مطمئن و موفق و آمرزیده که دغدغه ام برای گمراهی دیگران باشد و نادانی عوام کلا نعام. و یا از آن سو، روشنفکر دانشمندی شبیه مرحوم کلود برنارد که با کشف علمی تازه ای درباره چربی چنان بادی از علم در غبغب انداخت که نزدیک بود بترکد و شیعیانش که با چند فرمول فیزیک و شیمی و یا چند فرضیه جامعه شناسی و حدسیه روانشناسی دیگر چیزی نیست که لازم باشد بدانند چون تمام هستی از صد و اند عنصر است و آنها می شناسند و تمام جامعه و تاریخ بر اساس دیالکتیک طبقاتی است و آن را می دانند و تمام اسرار و ابعاد مرموز روح انسانی جلوه های وجدان ناآگاه است و نشانه های عقده های سرکوفته جنسی که آنرا هم آموخته اند . می بینیم که از هر راهی که اینچنین پیش گیریم ، چه آسوده و چه زود به سرمنزل می رسیم و به همه چیز آن را که حماقت دادی، چه ندادی و آن را که ندادی چه دادی؟ و می بینیم که آیت ا... شدن ،روشنفکر شدن ، مومن شدن ،بی دین شدن ،دانشمند شدن ، جامعه شناس و انسان شناس و روانشناس شدن ، نویسنده و هنرمند شدن ، آسان است و چقدر هم آسان ! می توان هم به حقایق رسید و هم راه را یافت و هم به زندگی رسید و هم به خدا و هم به انسان و هم به خوشبختی و هم به نجات و دیگر چه می خواهی؟ دیگر چه مرگته؟ اینکه می گویم مساله دین و بی دینی مساله اساسی نیست، اینجا است، مساله اساسی که در وجود و در حیات مطرح است، "چه اندازه بودن " است ، "چگونه بودن" و "چقدر بودن" خود آدم است. اما دین دریایی ! آنکه زندگی را فدا می کند تا زندگی دیگری بسازد و از سر سفره بر می خیزد گرسنه و تشنه ای که گرسنگی و تشنگی دیگری او را به سفره دیگری می خواند ، سفره ای که مائده های آن را به دوست خویش می پزد ،با آتش رنج و جوش اضطراب و روغن عشق و ادویه اندیشه ها و طعم احساس ها و گوشت تن خویش و مغز استخوان و خون دل و عصاره جگر خویش و باآنچه هنر می آموزد و دانش می دهد و دین می پرورد و عرفان که بر می انگیزد و نبوغ که روشن می کند و جهاد که توان می بخشد و درد که می پالاید و عصیان که می شکند و می ریزد و تسلیم که می پیوندد و می سازد و ریاضت که می تراشد و می شوید و تقوی که مصون می دارد و نیایش که تازه میدارد و شوق که از جا میکند و هدف که جهت می بخشد و ایمان که استواری می دهد و مردم که مجاهدت می کند و تنهایی که مستقلت می سازد و کتاب که مایه است و ترازو که عدالتت و آهن که صلابتت می دهند و علم که به واقعیت ها و اخلاق که به نیکویی ها و هنر که به زیبایی ها راهبرت می گردند و صبر که تحملت را می سازد و سکون که استقامتت را و تحقیر که استغنایت را و پناهندگی در خویش که استقلالت را تامین می کند. و آنگاه می بینیم که یک " شبه خدا" در گوشه ای از این دنیای بزرگ خدا ، که آنرا برای گیاهان و حشرات و حیوانات و شبه آدم ها ساخته است، تنها ایستاده است و همه درها و دیوارها و برج و باروها و بناها  و درخت ها و باغ ها و مزرعه ها و شهرها و آبادی ها را در خویش ویران می کند، همه را با خاک یکسان می سازد و می سوزاند و می شکندو خاکستر می کند و خاکسترش را به باد می دهد و کویر می سازد، کویری ساکت و سوخته و بی آب و علف ، بی سایه درختی ، شبح بنایی ، سوادآبادی ای ! انتهای زمین ، پایان سرزمین حیات، آنجا که گویی به مرز عالم دیگر نزدیکی ، آنجا که یک زندگی راساخته است ، کاشته و رویانیده است. بهشت اولیه ، هبوط آدم از آن به سوی زمین خاکی و کویر غربت و سومین مرحله، خلق بهشت موعود ، آخرین بهشتی که انسانهای بزرگ را وعده داده اند ، بهشتی که انسانهای بزرگ در کویر و در تبعید می سازند و می بینید که من هنوز در نیمه راهم ، در کویر ! وقتی به قفای خویش می نگرم و آن بهشت را میبینم و آدم های خوشبختی را که در بهشت می چرند ، از این همه توفیق لبریز سپاس می شوم و از شوق در پوست نمی گنجم و وقتی به پیش رو چشم می دوزم از این همه شکست و حرمان و عقب ماندگی از منزل مالامال درد می شوم و از یاس و هراس در خویش می گریم و حیرت و حقارت دیوانه ام می کنند. هم حس میکنم که عقبم ، دور، خیلی دور و هم احساس می کنم که آواره ام و این دو احساس هرگز با هم جمع نمی شوند و در من همیشه با هم اند! علتش هم نوع کاری است که در عمر خویش پیشه کرده ام و جهان بینی و دینی است که دارم که اگر بهشت موعود من و آخرت من و معاد و مرگ بعثت و صوراسرافیل و قبر و قیامت من آنچنان بود که می گویند ، کارم ساده تر و رنجم آسان تر بود، اگر بهشتم جایی بود در آن سوی مرگ و آخرتم جهانی در آن سوی دنیا ، راه روشن بود و می رفتم و می دانستم چگونه روم و می پرسیدم که چگونه باید رفت ، اما دنیای من خود منم، همین که اکنون هستم و آخرتم ، بهشتم ، آنکه باید باشم و میان این دوراهی است به درازای ابدیت ، چه می گویم ؟ ابدیت ، لایتناهی راهی است که هر چه می رویم ، به انتها نمی رسیم ، اما این راه چنان است که هر چه می رویم، طولانی تر می شود و هر چه نزدیکتر می شوم ، دورتر و اساساً به اعتقاد من به سوی خدا رفتن این چنین است. یک خر مقدس را نگاه کنید ! خدا همسایه دیوار به دیوارش است و علی را! با شتاب یک روح سبکبار ، چه می گویم؟ به شتاب خودش پیوسته به سوی "او" پر می کشد و هر گاه که سربر می دارد تا ببیند که تا کجا رسیده است از وحشت دور ماندن و غربت و فاصله می گرید و بیهوش می افتد!  و من که یک شیعه گمنام و ارزان قیمت اویم، در این میانه گیر کرده ام. نه  خدا آنقدر به من حماقت عطا کرد و کوتاهی نگاه و کوچکی دل که خود را با نماز و روزه و خمس و زکات و گریه دریا بودن یا انگشتوانه بودن؟ مرغ خانگی بودن یا شاهین شکار جوبودن .انگشتوانه! چه با آب زمزم پر شود و چه با آب آبگوشت ، چه با شیر مادر و چه شیر خشک ؟ فرق مومن مقدس با فاسق کافر چیست؟ هیچ ، این در زندگی پیش از مرگ به دنبال چشم چرانی و شکم چرانی است و آن در زندگی پس از مرگ ؟ یکی در دنیا شیر و عسل و سایه درخت و حور و علمان سیرش می کند و نیاز دیگری ندارد و دیگری در آخرت . اختلاف مومن و کافر از این قماش ، در دین و کفر انگشوانه ای ، بر سر نوع نیاز و احساس و جنس اندیشه و روح و آنچه می جویند و می خواهند و معتقدند و ارج می نهند نیست ، اختلافشان در مکان و زمان و رفع این احتیاجات و رسیدن به این ایده آل ها است .اخلافشان اختلاف جغرافیایی است. جواب هر دو به سوال " چه می جویی " یکی است . در جواب به سوال " کجا باید جست" دو تا می شوند ! پس حق ندارم بگویم کافر و مومن هر دو همفکرند؟ دین و کفر هر دو یک ایمان است و یک آرمان، اختلاف بر سر راه " مذهب" است و تکنیک کار ! در این صورت می بینم مومن هم همان کافر فاسد عیاش مادی خود پرست لذت جویی است که فقط کلاه سرش رفته است . نقد را فدا می کند تا همان را به صورت نسیه بدست آورد! آن هم با یک ضریب احتمال! یعنی بر فرضی که فردایی بوده و بهشتی و بابت آن اعمال هم پاداش دادند، تازه باید به ریش دراز این احمق خندید که حیوان !آخر آن همه ریاضت و سختی و روزه و جهاد و محرومیت و نفس کشی و چشم پوشی از همه لذات و سرکوبی شهوت و دور ریختن شراب و شیرینی و آسایش در زندگی آن دنیا برای اینکه در این آخرت باز همان ها را بدست آوری ؟این " اکل از قفا" نیست؟ یعنی لقمه را برداشتن و با دست به زحمت و رنج دور گردن پیچاندن و به زور به دهان رساندن؟ کسی که همان لقمه را بر میدارد و بی آنکه از پشت سر ببرد ، راسته به دهان می گذارد، با تو یکی است ، اما عاقل تر از تو و موفق تر از تو .
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






sajjadzamani

سجاد زمانی

sajjadzamani

http://s-zamani.ir

ایمنی در صنعت فولاد

نامه زیبای دکتر شریعتی

ایمنی در صنعت فولاد

به اولين و بزرگترين سايت رسمي ايمني و بهداشت در صنعت فولاد(ذوب و نورد)كشور خوش آمديداميدواريم ساعات خوب و خوشي را سپري كنيد. آرزوي ما هدف ما و هدف ما بهبود شرايط ايمني و بهداشتي كشورعزيزمان ايران مي باشد رعایت اصول ایمنی و بهداشت در کارخانجات اگر جدی گرفته نشود علاوه بر اینکه خسارات جبران ناپذیر مستقیمی که برای کارخانه در بردارد برای اینده کارفرمایان و آویزون شدن عده ای از کارگران دارای نقص عضو و معلول را دربرخواهد داشت

ایمنی در صنعت فولاد